همیشه برای اطرافیان این سوال پیش اومده که آدمی زبانش خوبه، سابقه کار هم به اندازه کافی داره. تعداد رفیقاش در خارج از تعداد آشناهاش تو تهران بیشتره و وابستگی خاصی هم نداره چرا مهاجرت نمیکنه. در این پست میخوام دلایل خودم رو براتون شرح بدم این دلایل حداقل در ذهن خودم منطقیه و شعار زده نیست از تجربه خودم شروع میکنم که سالها در صنعت نفت مشغول به کار بودم و بعد از ۵ سال تغییر رشته دادم به رشته حقوق!! یک لیسانس دیگه گرفتم و همون سال اول در ازمون وکالت ، قضاوت و چندتا ازمون دیگه قبول شدم. همزمان رابطه خودم با صنعت رو حفظ کردم و کارهای حقوقی و ساخت قطعات هم انجام میدادم. تقریباً ماهی یکی دوتا سفر کمپی هم رفتم. وقتی هم خواستم که بار دیگه به یک کار تمام وقت برگردم تنها در دو ماه از تمام شرکت های بزرگ نفتی ایران دعوت به مصاحبه شدم!!!!!اگه فکر میکنید من خیلی آدم خفنی هستم که بسیار برنامه ریزی داره که به همه کارهاش برسه سخت در اشتباهید. واقعیت اینه که من به شدت آدم خسته ای هستم. شرایط اجتماعی و فقر دانش در جامعه باعث شد که من بتونم همه این کارها رو باهم انجام بدم. در یک جامعه فقیر بدلیل مهاجرت افراد نخبه هیچوقت تخصص به اندازه کافی عمیق نمیشه. به همین دلیل شما کافیه تا در یک کار تنها ۳ الی ۵ سال باقی بمونید. در اون جامعه کاری بلافاصله رشد خواهید کرد و بدلیل مهاجرت رقباتون به چشم میاید. آدمی مثل من که به نظر خیلی موفق و باهوش میاد در بهترین حالت روزی ۴ ساعت کار مفید انجام داده تا بتونه به اینجایی که هست برسه در صورتیکه با توجه به شناختی که من از کشورهای توسعه یافته دارم برای هرکدوم از کارهایی که من انجام دادم حداقل روزی ۶ ساعت کار مفید نیاز هست. نکته بعدی که باید بهش اشاره کنم میزان کار مفیدی است که ما انجام میدیم. من جایی رو نمیشناسم که در ایران بیش از ۳ ساعت کار مفید انجام بشه و کافیه مقایسه کنید با جایی که شما حداقل ۶ ساعت کار مفید باید انجام بدید. یادتون نره با ۶ ساعت کار تازه شما مثل یک شهروندی که اونجا متولد شده هستید پس باید ۸ ساعت کار کنید تا به چشم بیاید و بتونید در بازار کار رقابت کنید.سوال بعدی که حتما برای شما پیش میاد اینه که خب در بهترین حالت اینجا مگر قراره چقدر حقوق بگیری!!! من به دلیل سفرهای زیادی که داشتم نه براساس شنیده ها بلکه براساس صحبت های رو در رو به این نتیجه رسیدم که یک شهروند در یک کشور اروپایی با شرایط من بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ یورو در ماه رو میتونه ذخیره کنه. یعنی چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان. این عدد حتی با توجه به افزایش شدید نرخ ارز هم خیلی عدد بزرگی نیست چراکه واقعیت اینه که من اگر به اندازه اونها کار کنم حداقل ۳۰ درصد بالای این عدد رو بدست میارم.اما مهمترین دلیلی که منو نگه داشته قابلیت شروع یک بیزینس در ایرانه. واقعیت اینه در یک مقایسه زندگی کارمندی بدون شک یک کشور توسعه یافته با اختلاف برنده مقایسه خواهد بود. اما وقتی راجع به شروع یک کسب و کار صحبت میکنیم بازی کاملاً فرق میکنه. بدلیل تحریم ها تقریباً از هرچیز نویی در این کشور استقبال میشه. شما خیلی اوقات حتی نیاز به ایده جدیدی هم ندارید تنها کافیه بتونید یک ایده دیگه رو کپی کنید. اسنپ ، تپسی و دیجی کالا نمونه های بارز این موضوع هستند. نیروی انسانی و انرژی ارزان مهمترین مزیت رقابتی شما خواهند بود. در یک کشور آزاد اقتصادی شما چه شانسی در برابر والمارت خواهید داشت؟ کما اینکه امروز فروشگاه هایی مثل رفاه ، کوروش و…. در حال نابود کردن بقالی ها هستند. این اتفاق در سطح گسترده در کشورهای دیگر اتفاق افتاده است. اگر روزی به خارج از ایران رفتید نگاه کنید که چند فروشگاه کوچک خوار رو بار فروشی میبینید. در انتها رفتن یا موندن انتخاب هایی براساس شرایط شخصی آدمها است و هدف این نوشته تنها بیان دلایل شخصی خودم برای موندن در ایران بود.
با سلام
من با دیدگاه شما تا حد زیادی موافقم اما در بحث کارآفرینی و تولید، نیروی انسانی و انرژی ارزان زمانی یک مزیت به حساب میاد که شما بیشتر محصولات خودتون رو صادر بکنید و چشم به بازارهای خارجی داشته باشید به بیان دیگه به ریال خرج کنید اما به دلار پول دربیارید و دقیقا همین باعث شده کشوری مانند بنگلادش سومین صادرکننده پوشاک در جهان باشه (محصولی که از جنبه قیمت و تا حدی کیفیت توان رقابتی داشته باشه). حالت دیگه اینکه شما یک سرمایه گذار خارجی داشته باشید. اما در حالتی که شما به ریال خرج کنید و به ریال پول دربیارید یعنی متکی به بازار داخلی باشید یا صادرات اندکی داشته باشید نه تنها مزیتی وجود نداره بلکه به نوعی بازنده هستید چون راندمان تولید در ایران بسیار پایینه، نیروی کار غیر حرفه ای، شبکه توزیع و دلالی پر پیچ و خم، تورم و نقدینگی هولناک، افق اقتصادی و سیاسی مه آلود که امکان برنامه ریزی میان مدت و بلند مدت رو از آدم میگیره، واحد پول ملی ناپایدار، اتکا بیش از اندازه به مواد اولیه وارداتی و …
مجموعه این عوامل باعث میشه با وجود داشتن نیروی کار ارزان و واحد پول ملی ضعیف توان رقابت با تولیدات کشورهای در حال توسعه و صنعتی رو نداشته باشیم (چه از جنبه قیمت چه کیفیت و فناوری).
با این حال کسب و کارها و خدمات آنلاین چشم انداز روشن تری نسبت به تولید دارند چون بیشتر متکی بر شبکه های اجتماعی، وبسایت، تبلیغات و توزیع هستن با این حال برای تبدیل شدن به غول بزرگی چون دیجی کالا باید از حامی مالی قدری بهره مند باشید. اگر بخواین با سرمایه متوسط و وام فروشگاه زنجیره ای بزنید در بهترین حالت پس از ده سال سه شعبه خواهید داشت و نمی تونید با امثال رفاه (که سهام دار اون چند بانک دولتی هستن) یا افق کوروش (که سهام دار اون گروه صنعتی گلرنگ هستش) رقابت کنید. کما اینکه اسنپ به پشتوانه حامیان قدرتمند سیاسی تونست بقیه تاکسی های اینترنتی رو از گردونه رقابت خارج بکنه.
خود من ایده بسیاری در رشته کاری خودم دارم اما اقتصاد ما و سرمایه های افراد کشش وارد کردن فناوری های بسیار بالا رو نمیده.
در پایان هم اجازه بدید تجربه ای خودم بگم، من شش ماه برای فرصت مطالعاتی در اسپانیا زندگی کردم، حق با شماست فشار کار اونجا طاقت فرساست، من از در خونه که میومدم تو با مخ میوفتادم روی تخت یا راحتی و خوابم میبرد ولی به مراتب خوشحال تر و آروم تر بودم چون همه چیز برای من روشن بود و تنها باید تلاشمو میکردم، البته این نظر شخصی من هست.
پیروز باشید
من منکر مشکلات ساختاری ایران نیستم. هدفم هم از این نوشته این بود که نشون بدم در همین بحران ها هم فرصت های اقتصادی نهفته است. اینکه شما چطور به این بحران نگاه کنید بستگی به نوع نگاه شما داره.
ممنون از نظر ارزشمند شما